پاورپوینت ابوايوب نوح بن ابي‌الصبيح درّاج نخعي کوفي

    —         —    

ارتباط با ما     —     لیست پایان‌نامه‌ها

... دانلود ...

بخشی از متن پاورپوینت ابوايوب نوح بن ابي‌الصبيح درّاج نخعي کوفي :


نوح بن دراج نخعی





نوح بن درّاج نخعی پدر ایوب بن نوح و اهل کوفه و از محدثان بزرگ و فقیهان برجسته به شمار می‌رود که در کوفه و بصره و در آخر عمر در بخش شرقی بغداد ـ در روزگار حاکمیت‌ هارون ـ مسئولیت قضاوت را به عهده داشته‌ است.

فهرست مندرجات

1 - معرفی اجمالی
2 - نوح از نظر رجالیون
3 - نشان گویایی از تشیع نوح
4 - طبقه و منزلت روایی نوح
5 - دقت‌نظر در قضاوت
6 - وفات
7 - پانویس
8 - منبع


معرفی اجمالی


نام نوح، ابوایوب نوح بن ابی‌الصبیح درّاج بن ابی‌علی عبدالله نخعی کوفی است که میان اعراب روستاهای اطراف کربلا، به «امام نوح» معروف بوده و به غیر آن، شناخته نمی‌شود.

[1] قریشى، عبدالامیر، مرقدها و مکان‌های زیارتی کربلا، ص106.

درّاج از افراد غیرعرب است که به کوفه و بصره هجرت کرد و در آنجا، به کشاورزی پرداخت. ازاین‌رو آنان را «نَبط» و «انباط» نامیدند. بنابراین نوح از موالی است که به اعتبار وابستگی‌اش به قبیله «نَخَع»، نخعی نامیده می‌شود.

[2] جمال‌الدین مزی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج30، ص43.

و گفته‌اند که در بازار کوفه شغل ساده‌ (بقالی) داشته است.

[3] ذهبی، شمس‌الدین، میزان الاعتدال، ج4، ص276.

[4] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج15، ص431.

[5] محمد بن حسن طوسی، رجال کشی، ج1، ص252.



نوح از نظر رجالیون


دانشمندان رجال گفته‌اند که نوح بن درّاج از محدثان بزرگ و فقیهان برجسته به شمار می‌رود که در کوفه و بصره و در آخر عمر در بخش شرقی بغداد ـ در روزگار حاکمیت‌ هارون ـ مسئولیت قضاوت را به عهده داشته‌ است و همان‌گونه که برخی از چهره‌های شکوهمند شیعی همچون: علی بن یقطین، عبدالله بن سنان و محمد بن اسماعیل بن بزیع به سبب مصلحت‌هایی وارد دستگاه حکومت می‌شدند، نوح بن درّاج نیز با همین انگیزه‌ها به قضا پرداخت. قضاوت او همواره به‌حقّ و منطبق بر روایاتی بود که از روش و سیره حضرت امیرمؤمنان به دستش رسیده بود و در این راه، لحظه‌ای از روش خود عدول نکرد.
نجاشی هنگامی که به معرفی برادر نوح، یعنی جمیل بن درّاج می‌پردازد، چنین می‌گوید: نوح بن درّاج یکی از عالمان و محدثان شیعی است، ولی او اعتقاد و باور خویش را به ولایت و مکتب تشیع خیلی آشکار نمی‌کرد و به تعبیر رساتر او تقیه می‌کرد.

[6] احمد بن علی نجاشی، رجال نجاشی، ص126.


همچنین نجاشی وقتی که سیمای ایوب را معرفی می‌کند، می‌گوید: پدرش در کوفه قضاوت می‌کرد و آرمان‌ها و باورهای او درباره ولایت امامان شیعه صحیح و درست بود.

[7] احمد بن علی نجاشی، رجال نجاشی، ص102.


رجال‌شناس گران‌قدر، کشی، نیز در این زمینه می‌نگارد: استادم محمد بن مسعود عیاشی گفت: از استادم ابوجعفر حمدان بن احمد کوفی درباره شان و جایگاه نوح پرسیدم. پاسخ داد: او یکی از دانشوران فرزانه شیعی و قاضی کوفه بود. به او گفتند: چرا داخل دستگاه عباسیان شدی؟ در پاسخ گفت: من داخل حکومت نشدم و به منصب قضا تن ندادم، مگر اینکه روزی از برادرم جمیل پرسیدم: چرا در مسجد برای نماز حضور پیدا نمی‌کنی؟ او فرمود: چون من حتی لباس مناسبی که به مسجد بیایم، ندارم.

[8] محمد بن حسن طوسی، رجال کشی، ج1، ص251.


بخش آخر این روایت که به نقل از یکی از متون کهن رجال است، نشان می‌دهد تنگی معیشت گریبان‌گیر گروه زیادی از پیروان اهل بیت بوده است و آنان از روی ناچاری به قضاوت می‌پرداخته‌اند.
صاحب اثر گران‌سنگ معجم رجال الحدیث، نوح بن درّاج را در سلسه محدّثان شیعی با اعتقاد خالص و ناب به خاندان پاک پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به شمار آورده است.

[9] ابوالقاسم موسوی خوئی، معجم رجال الحدیث، ج20، ص196.



نشان گویایی از تشیع نوح


برخی از روایات نشان گویایی است از تشیع او و باورش به مکتب اهل بیت و رهپویی در مسیر و خط ولایت علوی، چنان‌که شیخ صدوق در داستان جالب و آموزنده زیر بدان اشاره کرده است:
دشمنان سوگند خورده امام کاظم (علیه‌السّلام)، نزد‌ هارون عباسی بر ضدّ آن حضرت دروغ‌پراکنی می‌کردند، به گونه‌ای که ترس از دست دادن تاج و تخت سراسر جان تاریک‌ هارون را فراگرفت. بدین‌سبب، روزی او حضرت موسی بن جعفر (علیه‌السّلام) را نزد خود طلبید. در آغاز دیدار رفتار زشت و نامناسبی از‌ هارون سر زد و خشم و کین دیرینه خود را ابراز کرد. او در حالی که سرشار از کین و حسد بود، رو به امام کرد و گفت: چرا شما اهل بیت (فرزندان علی (علیه‌السّلام)) ادعا می‌کنید که از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ارث می‌برید، در حالی که با وجود عمو (عباس)، پسر عمو (علی (علیه‌السّلام)) از ارث محروم می‌شود. زمانی که رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از دنیا رفت، ابوطالب قبلاً از دنیا رخت بر بسته و عباس عموی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) زنده بود. پس میراث پیامبر باید به عمویش برسد، نه به علی که فرزند ابوطالب است.
امام (علیه‌السّلام) در پاسخ فرمود: مرا از پاسخ معاف‌دار و از مسائل دیگر پرسش کن.‌ هارون گفت: هرگز این را نمی‌پذیرم، مگر اینکه پاسخ مرا بدهی.
آن‌گاه آن حجت خدا فرمود: از حضرت علی بن ابی‌طالب نقل شده است که اگر فرزند صلبی شخص متوفا ـ چه دختر و چه پسر ـ زنده باشند، با وجود آنان کسی از متوفا ارث نمی‌برد، مگر پدر و مادر و زن و یا شوهر، و با وجود فرزندان علی، برای عمو ارث ثابت نیست. در قرآن ارث بردن عمو با وجود فرزندان، بیان نشده است، بلکه این مطلب ناصواب را ابوبکر و عمو و بنی‌امیه گفته‌اند و سخن آنان مبنای صحیحی ندارد و از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این‌باره روایتی نرسیده است، اما عالمان فرزانه‌ای هستند که سخن علی (علیه‌السّلام) را قبول دارند و بدین‌نظر فتوا می‌دهند و قضاوت می‌کنند و دیدگاه ابوبکر و عمر و بنی‌امیه را مردود و باطل می‌دانند.
آن‌گاه امام کاظم (علیه‌السّلام)، دیدگاه نوح بن درّاج را بیان می‌کند و می‌فرماید: نوح در این مسئله برابر با کلام حضرت علی (علیه‌السّلام) قضاوت کرده است، در حالی که تو (هارون) او را به عنوان قاضی بصره و کوفه منصوب کرده‌ای.
در اینجا بود که‌ هارون، جمعی از عالمان و قاضیان را مانند ابراهیم المدنی، فضیل بن عیاض، و سفیان ثوری را فراخواند و آنان گواهی دادند که حضرت علی (علیه‌السّلام) در این مسئله چنین فرموده است.‌ هارون پرسید: پس چرا شما طبق این نظر قضاوت نم

لینک کمکی